در سال جدید، قصد داشتم سفرنامه کوتاهی از هورامان عرضه کنم ولی به واسطه دکتر مختار هاشمی، از سفر بی بازگشت داریوش شایگان باخبر شدم. سلسله اتفاق ها در یادداشت های این وبلاگ در چند ماه اخیر که "دکتر شایگان و دکتر هاشمی و هورامان و کانی بل" را به هم پیوست، برایم حیرت انگیز است. پیش از این، نظر داریوش شایگان و بهمن فرمان آرا را در باره مرگ خوانده بودم که بر دلم نشست ولی در یادم نمانده بود. در آن مصاحبه، دکتر شایگان در آستانه هشتاد سالگی گفته بود:
" مرگ، جزیی از زندگی است و مرگ و زندگی جفت یکدیگر هستند و همان لحظه ورود به عرصه حیات، مرگ آغاز می شود. در واقع، هر روزی که زنده ایم یک روز از مرگ دزدیده ایم. موقعی که جوانی اصلا به مرگ فکر نمی کنی، فکر می کنی تا ابد هستی. پا که به سن می گذاری مرگ را درک می کنی و می فهمی اش. من عمر مفیدم را کرده ام. از هفتاد به بالا می دانی که به سوی مرگ می روی. این است که حالا برای من، مرگ، رهایی است. پرونده بسته می شود و تمام.
هر چه جلوتر می روید خیابان پشت سر طولانی تر می شود و خیابان رو به رو کوتاه تر. به جایی می رسید که در مقابل تان فقط یک افق وجود دارد. خیابان به انتها می رسد و پشت سرش یک خیابان دور و دراز است. من هم به جایی رسیده ام که روبه رویم دیگر خیابانی نیست. پشت سرم خیابان طویلی است اما رو به رویم دیگر راهی نیست. ریلکه در دیوان شعرش می گوید: « خدایا به هر کس مرگ اصیل خودش را ده، مرگی دمساز با زندگی اش.» یعنی مرگ هر کس به زیبایی زندگی اش باشد. این بهترین آرزویی است که می توان داشت.
انسان ضمن این که می داند میرنده است و می میرد، همیشه آرزوی جاودانگی داشته و دارد. برای علم امروز و برای غربی ها، مرگ یک مسئله بیولوژیک قابل حل است. با این حال، مرگ برای آدم مدرن امروز همچنان یک مسئله است چون نسبت به آن چه با آن می آید ناآگاه است. اما می توان همه این نگرانی ها را هم کنار زد و خیامی زندگی کرد و دم را غنیمت شمرد. من به چنین نگاهی بسیار اعتقاد دارم و خیامی ام. می توان هم چون خیام و رواقیون، با مرگ، بسیار راحت کنار آمد یا به قول هندی ها می توانید به مرحله ای برسید که مرده اید و «زنده آزاد» اید. البته آن هایی که اهل عرفان هستند، معتقدند که اگر به مقام فنا فی الله و بقا بالله برسید، جاویدان شده اید اما من نه عارفم و نه به حد مولانا رسیده ام.
من فکر می کنم زندگی من پر و کامل بوده و من دیگر از دنیا طلب ندارم و هر چه را می خواستم گرفته ام. می دانم که خیلی ها از زندگی و دنیا طلبکارند، از آن کینه دارند و دلخورند. این بیماری در روشنفکران زیاد است. اما من خوشبختانه به آن مبتلا نیستم. شاید تنها آرزوی من پیش از مرگ، که شخصی هم نیست این باشد که وضعیت مملکتم بهتر شود. ایران را دوست دارم و فکر می کنم مردم ما سزاوار تغییر شرایطند."
یادنامه زودهنگام داریوش شایگان
فیلم کوتاهی از مراسم خاک سپاری اش را در این نشانی ببینید:
https://cdn.isna.ir/d/2018/03/26/0/57657977.mp4
و سخنرانی کوتاهی از مصطفی ملکیان در حضور او را نیز بشنوید:
آرامش و شادی را برای روح والای روشنفکر فرزانه مان آرزو کنیم که یادگارهایش همواره جاودانه و راه گشایند.